جدول جو
جدول جو

معنی عبارت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

عبارت کردن
(مَ دَ)
تعبیر کردن، کنایه از سخن گفتن به کنایت است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عبارت کردن
ویچاردن، گواژیدن (به کنایت سخن گفتن) تعبیر کردن، سخن گفتن به کنایت
فرهنگ لغت هوشیار
عبارت کردن
((~. کَ دَ))
تعبیر کردن، به کنایه سخن گفتن
تصویری از عبارت کردن
تصویر عبارت کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، یاری کردن، لطف کردن، کنایه از بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصارت کردن
تصویر قصارت کردن
شستن، شستشو دادن، برای مثال امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ - ۲۷۲ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ تَ)
بنا کردن. (ناظم الاطباء). ساختن. برآوردن: بنای مدرسه ای فرموده بود (طغرل بیک سلجوقی) ، بنزدیک بازار سراجان، و آن را عمارت میکردند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 3).
پلی شناس جهان را و تو رسیده بر او
مکن عمارت و بگذار و خوش از او بگذر.
ناصرخسرو.
بالای خاک هیچ عمارت نکرده اند
کز وی به دیر و زود نباشد تحولی.
سعدی.
، تعمیر کردن. (ناظم الاطباء). مرمت کردن:
بام کسان را چه عمارت کنی
چون که نبندی خود دیوار خویش.
ناصرخسرو.
اکنون اتابک چاولی آن بندر را (بندر الجرد را) عمارت کرد و ناحیت آبادان شد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 128). در کتاب معارف چنان است که سواری فرودآمد تا نعل برگیرد یا عمارتی کرده و برنشست. زرقا بدید و مردمان را بگفت. هیچ باور نداشتند تا بعد سه روز حسان برسید و همه را بکشت. (مجمل التواریخ و القصص ص 164).
جز بدین رطل گلین هیچ عمارت نکنم
چار دیوار گلین را که در او مهمانم.
خاقانی.
همه عمارت آرامگاه عقبی کرد
که اعتماد بقا را نشاید این بنیاد.
سعدی.
، آبادان کردن (زمین). مرادف کود دادن زمین. عمل آوردن (زمین) : بوقت آنکه خربوزه کارند زمین آن بر همان موجب که جالیز راکنند، کنند به عمارت تمام. (فلاحت نامه)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ گَدی دَ)
پرستش کردن: یکی از معبدان شام سالها در بیشه عبادت کردی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
گادن، انجام دادن، سرپرستی کردن کاری را بنفسه انجام دادن، جماع کردن: با زنان مباشرت کنید هر گونه که خواهید، نظارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
فرهنگ لغت هوشیار
شستن شستشو دادن شستن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد. (حافظ 90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
امداد نمودن، توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پاک ساختن شخص کالبد یا عضوی از اعضای خویش یا چیزی دیگر را از پلیدی های ظاهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفارت کردن
تصویر کفارت کردن
کفاره دادن: (دی سجده همی کردی کردی گنهی هایل می نوش گناهت را امروز کفارت کن)، (امیر معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
داد و ستد کردن بازرگانی کردن بازرگانی کردن داد و ستد کردن معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباثت کردن
تصویر خباثت کردن
پلید بودن، ناپاک بودن، بدذات بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیارت کردن
تصویر زیارت کردن
مسیتاریتن مسیتن مسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشارت کردن
تصویر بشارت کردن
مژده دادن خبرخوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارت کردن
تصویر عمارت کردن
بنا کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادت کردن
تصویر عبادت کردن
پرستش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهارت کردن
تصویر طهارت کردن
((~. کَ دَ))
پاک کردن، شستن اندامی که کثیف باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، محبت کردن
فرهنگ فارسی معین
دیدن عمارت کردن درخواب بر چهار وجه است. اول: صلاح این جهانی. دوم: خیر و برکت. سوم: کامرانی. چهارم: گشایش کارهای بسته .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
Monitor, Oversee, Supervise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
surveiller, superviser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorar, supervisionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorować, nadzorować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
мониторить , контролировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
моніторити , наглядати , контролювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitoren, toezichthouden, toezicht houden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
überwachen, beaufsichtigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorear, supervisar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorare, supervisionare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
निगरानी रखना , निरीक्षण करना , निगरानी करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
পর্যবেক্ষণ করা , তদারকি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی