بنا کردن. (ناظم الاطباء). ساختن. برآوردن: بنای مدرسه ای فرموده بود (طغرل بیک سلجوقی) ، بنزدیک بازار سراجان، و آن را عمارت میکردند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 3). پلی شناس جهان را و تو رسیده بر او مکن عمارت و بگذار و خوش از او بگذر. ناصرخسرو. بالای خاک هیچ عمارت نکرده اند کز وی به دیر و زود نباشد تحولی. سعدی. ، تعمیر کردن. (ناظم الاطباء). مرمت کردن: بام کسان را چه عمارت کنی چون که نبندی خود دیوار خویش. ناصرخسرو. اکنون اتابک چاولی آن بندر را (بندر الجرد را) عمارت کرد و ناحیت آبادان شد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 128). در کتاب معارف چنان است که سواری فرودآمد تا نعل برگیرد یا عمارتی کرده و برنشست. زرقا بدید و مردمان را بگفت. هیچ باور نداشتند تا بعد سه روز حسان برسید و همه را بکشت. (مجمل التواریخ و القصص ص 164). جز بدین رطل گلین هیچ عمارت نکنم چار دیوار گلین را که در او مهمانم. خاقانی. همه عمارت آرامگاه عقبی کرد که اعتماد بقا را نشاید این بنیاد. سعدی. ، آبادان کردن (زمین). مرادف کود دادن زمین. عمل آوردن (زمین) : بوقت آنکه خربوزه کارند زمین آن بر همان موجب که جالیز راکنند، کنند به عمارت تمام. (فلاحت نامه)
بنا کردن. (ناظم الاطباء). ساختن. برآوردن: بنای مدرسه ای فرموده بود (طغرل بیک سلجوقی) ، بنزدیک بازار سراجان، و آن را عمارت میکردند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 3). پلی شناس جهان را و تو رسیده بر او مکن عمارت و بگذار و خوش از او بگذر. ناصرخسرو. بالای خاک هیچ عمارت نکرده اند کز وی به دیر و زود نباشد تحولی. سعدی. ، تعمیر کردن. (ناظم الاطباء). مرمت کردن: بام کسان را چه عمارت کنی چون که نبندی خود دیوار خویش. ناصرخسرو. اکنون اتابک چاولی آن بندر را (بندر الجرد را) عمارت کرد و ناحیت آبادان شد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 128). در کتاب معارف چنان است که سواری فرودآمد تا نعل برگیرد یا عمارتی کرده و برنشست. زرقا بدید و مردمان را بگفت. هیچ باور نداشتند تا بعد سه روز حسان برسید و همه را بکشت. (مجمل التواریخ و القصص ص 164). جز بدین رطل گلین هیچ عمارت نکنم چار دیوار گلین را که در او مهمانم. خاقانی. همه عمارت آرامگاه عقبی کرد که اعتماد بقا را نشاید این بنیاد. سعدی. ، آبادان کردن (زمین). مرادف کود دادن زمین. عمل آوردن (زمین) : بوقت آنکه خربوزه کارند زمین آن بر همان موجب که جالیز راکنند، کنند به عمارت تمام. (فلاحت نامه)
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن